تاريخ : چهار شنبه 23 مهر 1393برچسب:شعر ,طنز, | 15:55 | نويسنده : sarina

اکسید گشت و سوختیم

بس که فیزیک و شیمی آموختیم

هی اسید و باز دعوا می کنند

خاک عالم بر سر ما می کنند

درس چون در مغز داغم می رود

می شود فرار و فوری می پرد

بار سنگین فیزیک لج کرده است
اهرم ذهن مرا کج کرده است
روز و شب معلوم و مجهول می کنم
ذهن خود را اینگونه مشغول می کنم
این مسائل که فیزیک بر هم زده
مرکز ثقل مرا بر هم زده

جبر و مجهولات  آن درد است
رنگ چهره ام از دست جبر زرد است
گه گله از دست تانژانت می کنم
گه شکایت از کتانژانت می کنم
از زبان خارجه آشفته ام
در سرزنگ زبان من خفته ام

قلبم از تاریخ معاصر غمگین شده
بس که اسم دارد دلم سنگین شده

الغرض ای دوستان من خسته ام
در کلاس چون مرغی پر شکسته ام


برچسب‌ها:
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد